نقد فیلم داش آکل

بدون تردید، یكی از مهمترین بازی های جاودانه ی بهروز وثوقی كه منجر به خلق شخصیت تمام عیار شده است در فیلم داش آكل ساخته مسعود كیمیایی است. بازی در نقش داش آكل برای بازیگر بسیار كار دشواری است. چه بسا كه بازی كردن شخصیتی كه در قواره و اندازه ی فهم خواننده همواره به صورت ابر قهرمان مانده است نه تنها كه موجب دلهره و تشویش بازیگر می شود، بلكه غالبا نتیجه ی كار موجب خشم ناشی از دید ایده آلیستی تماشاگر نسبت به قصه ای كه خوانده و ندیده یا به زبان دیگر هر آنچه را كه خواسته دیده در تخیل به زمان خواندن می شود. تماشاگر داش آكل سخت پسند است چرا كه پیش از آن كه فیلمی درباره ی این شخصیت دیده باشد دل داده ی كسوت پهلوان و جان شیفته ی مردی است كه در قصه ی صادق هدایت خوانده است و در دل خود زخم دل این شخصیت را به عنوان سمبل عشق ممنوع، عشقی كه مجال و محل ابراز ندارد، بارها حس كرده است!


 فیلم داش آکل

 



از آن گذشته، جدا از تماشاگر عادی سینما، منتقدان هنری آن روز تعصب و ارادت خاصی نسبت به صادق هدایت و آثارش داشته اند چرا كه كانون نویسندگان ایران در اوج قدرت خود دهه ی پنجاه برقرار بود و هدایت را چون میراثی ابدی می دانست و هرگز حاضر نمی شد كسی این شخصیت ماندگار ادبیات داستانی را با نقایص یا حتی كمی فاصله از قدرت شخصیت پردازی صادق هدایت در گونه های دیگر هنر سینما، تئاتر و . متجلی كند. پس تا حد ممكن، سختی پذیرفتن نقشی كه جامعه و مردم از آن ذهنیت دارند، را حس كردیم كه این سختی مربوط به بازیگر می شود ولی كارگردان هم گرفتار سختی بیشتری است و باید مسئولیت نتیجه این اقتباس ادبی را به عهده بگیرد ــ از یك قصه ی چند صفحه ای فیلمنامه ای بنویسد كه در قواره و اندازه همان قصه نویسنده اصلی باشد ــ شخصیت پردازی قهرمان داستان را در فیلم به قدرت نسخه ی ادبی بسازد و پیش ببرد.

فیلم داش آکل

طبیعتا كیمیایی پس از نوشتن فیلمنامه داش آكل به هیچ بازیگر دیگری برای نقش آكل فكر نكرده است چرا كه همانند دیگر انگشت شمار مولفان نسل قدیم سینمای ایران، بازیگر برگزیده خودش را داشت و بهروز وثوقی را قدم به قدم از اولین فیلمش بیگانه بیا در سال 1345 با خود همراه كرد و گویی در داش آكل به اوج شكوفایی رساند. این همراهی چند‌ساله به همدلی و تفاهمی بی مانند بین فیلمساز و بازیگر انجامید كه بیش از آن كه با اصول منطقی در كارگردانی توضیح پذیر باشد، متاثر از درك و شعوری دو جانبه است. داش آكل قبل از هر چیزی محصول این تفاهم و درك و شعور دو جانبه است. بارها دیده ایم كه در مورد فیلم های شاخص بهروز وثوقی و كیمیایی مخاطبان این فیلم ها نام هر دو را جداگانه به عنوان مولف می آورند، داش آكلِ كیمیایی داش آكل بهروز وثوقی و یا قیصرِ بهروز وثوقی قیصرِ كیمیایی، اما پس از بهروز وثوقی دیگر كسی نگفت، سفر سنگِ سعید راد و یا گروهبانِ احمد‌ نجفی بلكه گفتند سفر سنگِ كیمیایی و گروهبانِ كیمیایی. كیمیایی به عنوان كارگردان و خالق اصلی فیلم داش آكل شخصیت پردازی قابل قبولی را به كنار دیالوگ نویسی استثنایی فراخور اثر ادبی داش آكل در فیلم انجام داده است. در نگاهی عمیق به قصه، هدایت بر آن شده است نظم قصه هدایت را به هم بزند و به جای شروع از قبرستان، از معركه گیری كاكا رستم فیلم را شروع كند با توضیح هدایت در شروع قصه همه اهل شیراز می دانستند كه داش آكل و كاكا رستم سایه هم را با تیر می زدند. به علاوه در نقاط مختلفی تفاوت های فیلم و قصه ی هدایت را می بینیم كه چون نتیجه اقتباس اثر هنری قابل احترامی است كسی به دنبال روشن كردن این تفاوت ها نبوده است تا جایی كه كیمیایی در پایان فیلم هر دو شخصیت قهرمان آكل و ضد‌ قهرمان كاكا را می كشد كه اصلا در قصه هدایت اینگونه نیست و به هیچ كس هم بر نمی خورد چرا كه كیمیایی به صحیح ترین شكل ممكن تلقی خود میل خود را در اقتباس می گنجاند و می داند به مدد بازی باورپذیر و كم نظیر بازیگرانش دچار مشكل نخواهد شد.

 

فیلم داش آکل

 

بهروز وثوقی با ظاهری متفاوت، گریمی متفاوت، سر طاس پهلوانی، زخم قمه به صورت، سبیل پهن، شكستگی ابرو، به هیات داش آكل در آمده است و با تمام درك و استعداد، خود را به درون این شخصیت برده است. در فصل معرفی داش آكل كه اولین مواجهه ی تماشاگر و داش آكل است به دلیل بازی بهروز وثوقی، بازی بهمن مفید كه ترس از داش آكل را توأم با پرش چشم نشان می دهد و كارگردانی، مشكل تماشاگر با داش آكل و دیدن ایده آلی اسطوره بر طرف می شود یعنی تماشاگر به دلش می نشیند و به رخ كشیدن قدرت داش آكل در این فصل گارد تماشاگر را می شكند و او همراه فیلم می شود. وثوقی مثل همیشه راه رفتن خاصی را برای شخصیت پیدا كرده است، راه رفتنی كه با بقیه راه رفتن های بهروز تفاوت دارد، قدی بلندتر از همیشه دارد (به واسطه ی نوع كفش و كلاه) و دیالوگ ها را با حس درستی ادا می كند. علاوه بر اینها خلوت داش آكل را به خوبی بازی كرده است، داش آكل آدم تنهایی است كه از تمام دنیا فقط یك طوطی دارد و در خلوت با او حرف می زند و درد دلش را به او می گوید، حتی پس از فصل مرگ حاجی و وصیت حاجی كه امور زندگی اش را به آكل می سپارد و می میرد داش آكل پس از بستن چشم حاجی كنار دیوار و آینه می رود و در خلوت به كرده ی حاجی پاسخ می دهد كار خوبی نكردی حاجی . یه مرد وقتی مردِ كه آزاد باشه. دیگه دست و پام تو زنجیره.

 

داش آکل

نقطه ی كلیدی دیگر در بازی بهروز مواجهه با مرجان در قبرستان به وقت خاكسپاری حاجی است كه در قصه ی هدایت اینگونه نیست و داش آكل مرجان را در خانه حاجی می بیند و نه در قبرستان. در فصل قبرستان مرجان از حال می رود و داش آكل كاسه ای آب می آورد و روبنده ی مرجان را بالا می زند‌ كه به صورت مرجان آب بزند، برای اولین بار صورت مرجان را می بیند. بهروز وثوقی با لرزش ناملموس اجزا صورت و حركت عجیب چشم ها مثل قدیمی (دید و یك دل نه صد دل عاشق شد) را در میمیك صورت به شكل كاملا منحصر به فردی بازی كرده است. آب به صورت مرجان می زند، دوباره آب می زند (از نوك انگشتان آب را می پراند) مرجان چشم در چشم آكل می گشاید و آكل درد پر از بغض عشق را به چهره می آورد. از این پس همه ی شخصیت دچار تحول می شود، مرجان را از زمین بر می دارند و می برند و تكه ای پارچه ی سیاه از مرجان به زمین می ماند. داش آكل آن را بر می دارد و در شال كمری خود كنار قمه اش می گذارد. شب به كافه اسحق می رود از پرِ شالش قدح خود را در می آورد و اسحق از فرط تعجب به خاطر حضور داش آكل شراب پیر تر از شیراز را به او پیش كش می كند.

 

فیلم داش آکل



حتی اقدس رقاصه كافه هم خوشحال و متعجب به سمت داش آكل می رود و مقابل او می رقصد، یكی از مشتریان شروع به ناسزا گفتن به اقدس می كند و او كه پشت گرم حضور پهلوان شهر است و می داند جایی كه آكل باشد صدای كسی بالا نمی رود با مرد درگیر می شود، مرد قمه می كشد كه گیس اقدس را ببرد، آكل از جا كنده می شود. یكی از به یاد ماندنی ترین لحظات بازی بهروز وثوقی در این لحظه است كه در حالی كه به سمت درگیری می رود در حرك دیالوگ می گوید و رخ به رخ مرد می شود قمه برای بریدن گیس زنها نیست. چشم همه ی لوطی های عالم به تو روشن. تمام این بازی ها و یا بهتر بگویم این لحظات در بازی بهروز مبتنی بر مایه های اساطیری و آمیخته به كسوت پهلوانی شخصیت آكل است. حتی در كافه اسحق هم، داش آكل به خلوت خود می رود و پارچه سیاه به جا مانده از مرجان را در دست دارد، به عشوه گری های اقدس هم چشمی ندارد و تاكید‌ می كند، فقط شراب منو اینجا كشونده برو رد كارت!

 

فیلم داش آکل

بهروز مستی آكل را مستی طبیعی شخصیت و مستی شبیه به خود آكل بازی كرده است، یعنی داش آكل هم آمده كه مست كند. شب تمام می شود. همه می روند. ساز زنها هم در حال رفتن هستند. آكل مست است، سرش بر تن اش بند‌ نیست، در هر چند ثانیه محكم بودن همیشگی را می یابد و بعد رهایش می كند. به زبان دیگر بهروز طوری این لحظه را بازی كرده كه انگار كسی در مستی پهلوانی را تقلید كند. ساز زن را صدا می كند به او انعام می دهد و علیرغم میل اسحق و اقدس به كوچه می زند. آكل پرصلابت در كوچه های شیراز تلوتلو می خورد، بر سكویی می نشیند و تصویری از مقابلش رد می شود (گزمه هایی كه مردی را به زنجیر كرده اند) با دیدن مرد در زنجیر دست به پر شال می برد، پارچه سیاه را بیرون می كشد و اشك از چشمان آكل سرازیر می شود. قدرت بازیگری بازیگر در این فصل كه نوعی بازی over act و لبه تیغ به حساب می آید از جسارت و توان بالایی برخوردار است. بازی ver act آمیخته به اغراق بیش از حد و فراخور تئاتر است تا سینما، بهروز وثوقی مستی های پهلوان را اینگونه بازی كرده است. مهمترین و شاخص ترین بخش فیلم در بازیگری، فصل كتك خوردن آكل به دست كاكا رستم و نوچه هایش در زیر گذر است. آكل مست است و خراب درونی عشقی ممنوع است، توسط كاكار ستم به استهزا گرفته می شود تا جایی كه كسانی كه صدای خود را در مقابل او بالا نمی بردند او را دست به دست به این طرف و آن طرف می اندازند، قمه از شالش می كشند و می گویند: قَمُتو بده سلمونی محل واسه ختنه بچه ها!

 

فیلم داش آکل



آكل در سكوت و درد و مستی كتك می خورد. كاكا رستم با بازی قابل قبول بهمن مفید بازی بهروز وثوقی و مظلومیت آكل را تكمیل كرده است. كاكا دست به تیغ می برد كه سبیل آكل را بتراشد آكل به حرف می آید، دوربین به او نزدیك می شود بهروز وثوقی با صورت گل آلود و پر درد و پر از اشك مسلسل وار دیالوگ می گوید: دهن ات می چاد حروم لقمه . . . پست فطرت از كفتار كمتر . . . قسم به تیغ علی پا از پا برداری دو نیم ات می كنم . . . لچك به سر . . . رسوای شیرازت می كنم . . . فردا ظهر با قمه . . . تو خود تكیه بعد از تعزیه . . . كه حسین شاهد من و تو باشه .

 

فیلم داش آکل



بهروز وثوقی سعی می كند نشانه هایی بیرونی را در تكمیل حس درونی به كار گیرد و در این زمینه كاملا موفق نشان داده است. پس از این بررسی های اجرایی یادآور می شوم كه داش آكل یك شخصیت است و تمام ویژگی های كاراكتر بودن را دارد:

1 - حداقل یك ویژگی خاص دارد و بر آن اصرار و پافشاری می كند (عشق به مرجان و ظلم ستیزی).

2 - كسی است كه وجود دارد‌ و وجودش تاثیرگذار است.

3 - وجود و عدمش یكی نیست.

4 - كسی است كه انگیزه و قوه ی محركه برای عمل دارد.

5 - كسی است كه قادر است چیزی را تغییر دهد و یا از تغییر جلوگیری كند.

6 - كسی است كه عمل می كند فقط حرف نمی زند و امكاناتش با حرف هایش می خواند.

7 - كسی است كه صادق، روشن، قابل درك است و می شود با آن همذات پنداری كرد.

8 - ‌كسی است كه در حوزه ی فاعلیت است نه در حوزه ی انفعال.

9 - نگاه را می د و هیجان اولیه ایجاد می كند.

10 - كنش مند است و در رسوب ذهنی تماشاگر می ماند.


متاسفانه مثال آوردن برای هر یك از 10 مورد ‌بالا در این محدوده نمی گنجد ولی مورد ششم را كمی دقیق نگاه می كنیم. داش آكل اگر پس از كتك خوردن از كاكا در حین مستی لب می گشاید و مسلسل وار دیالوگ هایی را كه گفتیم می گوید و قرار فردا را می گذارد، فردا قبل از حضور در كارزار ستیز با ظلم به زورخانه می رود و خود را برای عمل آماده می كند و در همان فصل از خدا می خواهد كه عشق مرجان را از او بگیرد و در گود زورخانه اشك می ریزد و پس از آن وارد تكیه می شود و پس از چند‌ ساعت مبارزه كه از كارگردانی بسیار قوی و سنجه ای برخوردار بوده، كاكا رستم را از پا در می آورد ولی او را نمی كشد چون از پیش تاكید كرده است، كه سگ نمی كشد! پس از آنكه كاكا رستم از پشت قمه را در كمر آكل فرو می كند بر می گردد و او را با دست خفه می كند! بازی بهروز وثوقی در تمام این فصول بازی منحصر به فردی است. نوعی دانایی از پایان كار، نوعی به استقبال مرگ رفتن در بازی بهروز وجود دارد و كیمیایی هم راغب به ابراز این بخش ها در بازی بازیگرش بوده است. آكل خودش می گوید: مث سگ گله كه خوراكش . . . استخونِ گوسفندهایی كه خودش پاییده . . . میریزن جلوش كه بخوره و سیر شه . . . خوراك نامردها و لاف زن ها هم تاریكیه و بعد خودش در پایان خوراك نامردها و تاریكی می شود!

 

 



هدف حقیر از بازگویی صحنه های فیلم در این نوشته روشن كردن كار سخت بازیگر در ایفای نقش شخصیت است، آن هم شخصیتی با قواره های نامرسوم در سینما. آنچه مهم است این كه بهروز وثوقی به خوبی از ایفای نقش اساطیری داش آكل برآمده و علاوه بر ظلم ستیزی و پهلوانی، عاشقی داش آكل را به بهترین شكل ممكن ایفا كرده است؛ بازی در خلوت و بازی در سكوت را برای اولین بار از خود نشان داد و فراز و نشیب مختلف این شخصیت را در طول و عرض كاراكتر جان بخشید. به علاوه تلاش وثوقی در داش آكل پیوند بازی حسی و درونی با بازی ظاهری و بیرونی است.

 



هر چه بیشتر فیلم و بازیگری فیلم را تحلیل كنیم نبوغ بازیگر و درك و شعور مشترك كارگردان و بازیگر مورد علاقه اش بیشتر معنا می شود. ناگفته نماند بازی بهمن مفید و شهرزاد در نقش های كاكا رستم و اقدس از هیچ نقصی برخوردار نیست. منتقدان سینمای ایران از فیلم داش آكل به عنوان بهترین سیاه سفید سینمای ایران یاد می كنند كه در سال 1354 توسط استاد فیلمبرداری سینما نعمت حقیقی فیلمبرداری شده است. درخصوص احاطه و تسلط بهروز وثوقی در فیلم داش آكل و بررسی لحظه به لحظه فیلم بیش از این می شود نوشت كه در فرصت یك شماره نمی گنجد.

ت -منصوری

جهت مشاهده صحنه ای از فیلم داش آکل لینک ذیل کلیک کنید

اینجا کلیک کنید

فیلم داش آکل

فیلم از نفس افتاده

فیلم برباد رفته

فیلم پنج روز مهلت

فیلم سوته دلان

فیلم گوزنها

فیلم راه (یول)

كه ,آكل ,داش ,بازی ,ی ,بهروز ,داش آكل ,می شود ,بهروز وثوقی ,می كند ,را به ,بازی بهروز وثوقی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تفکر و تحرک۰۹۲۲۵۶۱۳۵۲۷ cilip1400 سید حمیدرضا pichakv3ct0r شوگار یادداشت های یک شهروند نسبتا دغدغه مند! نبض ترانه halemasaale عاطفه موزیک / دانلود آهنگ های جدید ایرانی minutarhg