قبل از اینکه به نقد وبررسی فیلم برباد رفته بپردازم لازم میدانم در باره نویسنده وداستان کتاب برباد رفته بصورت مختصر توضیحاتی داده باشم ،داستان برباد رفته پرفروشترین داستان تاریخ بشر است كه هنوز هر سال بیش از 250 هزار نسخه به فروش میرسد. این كتاب به 35 زبان ترجمه شده است بانو مارگارت میچل » نویسنده داستان برباد رفته» در باره جنگ داخلی آمریكا كه یكی از بهترین آثار ادبی قرن 20 است .هشتم نوامبر 1900 در شهر آتلانتا به دنیا آمد. وی در طول عمر نسبتا کوتاه خود همین یک داستان را نوشت که به صورت فیلم سینمایی هم درآمده است مارگارت كه پیش از شروع به نوشتن این كتاب، خبرنگار شهری و تنها رومه شهر آتلانتا بود .وی ضمن پوشش اخبار شهر و تماس با مردم كه هنوز در میان آنان شاهدان جنگ خونین داخلی آمریكا دیده میشدند و سوزاندن شهر آتلانتا توسط نیروهای ژنرال شرمن (افسر شمالی) را دیده بودند از واقعیتهای این برادر كشی كه برایش گفته بودند آگاه شد و تصمیم به نوشتن كتابی گرفت كه با خواندن آن برای همیشه هرنوع جنگ داخلی و برادر كشی پایان یابد و موفق به این كار شد. مارگارت برای نوشتن كتاب برباد رفته» ده سال تمام كار كرده بود. بر اساس این کتاب فیلم پرفروشی هم ساخته شده است .چنانچه قبلا،هم خدمت دوستان عرض کردم علیرغم اینکه کتاب یکی از پروفروشترین کتابهای تاریخ بشری می باشد ولی به نظر حقیر نقاط ضعیفی در نگارش کتاب مشاهده شده است که گفتنش خالی از لطف نیست بعنوان مثال اگر دوستان دقت کرده باشند، اطلاعات شخصیتها اعم از ظاهری، باطنی و شناسنامهای در داستان کتاب بصورت کامل پخش نشده است ویا به تدریج به خواننده گان ارایه داده نشده است .
می بینیم كه نویسنده کتاب بر باد رفته» اطلاعات را یكجا میدهد، البته داستانخوانهای غیرحرفهای از این مسئله لذت میبرند، چرا كه نویسنده تمام ویژگیهای انسانها را در ابتدای ورود آنان به داستان بیان میكند . اما به لحاظ فنی این کار اشتباه است و این اشكال در پرداخت در طول داستان به كرات مشاهده میشود. شاید در زمان نگارش این داستان این کار چندان اشكال محسوب نمیشد، اما با معیارهای امروزی نقطه ضعف محسوب میشود.شخصیتها را آرام آرام وارد كنند تا در ذهن مخاطب بنشینند،ورود یكباره عده زیادی از شخصیتها در همان ابتدای کار، خواننده را دچار سرگردانی میكند چرا كه نمیتواند رابطهها رادرک کند و به خاطر بسپارد. گاهی اوقات هم نویسنده داستان پیشاپیش آینده و سرنوشت برخی شخصیتها را بیان میكند كه از روشهای رایج در رمانهای قرن 19 است اما امروزه معمولا از این روش استفاده نمیكنند.
گاهی اوقات ممكن است برای ایجاد تعلیق اطلاعات ناقصی از آینده شخصیتها داد اما اگر كامل باشد، به عکس، تعلیق داستان دچار افت میشود.ساختار عمده این داستان روایی است؛ به این معنا كه ماهها، در یك فصل یا گاه حتی چند سطر كتاب میگذرد یا نویسنده با چند جمله روزها را به هم پیوند میدهد. این روش در داستانهای نمایشی مردود است، نباید در یك فصل رمان یا داستان كوتاه فاصله زمانی بیشتر از صبح تا شب را گنجاند، مگر اینكه خواب هم جز آن بخش باشد . یعنی اگر بخواهیم خوابی را هم که شخصیت می بیند بیاوریم ؛ درغیر اینصورت فردی كه به خواب میرود فصل تمام میشود، روز بعد با فصل بعد آغاز میشود، یا گاهی چند روز بعد،یا فاصله زمانی چند ماهه و بیشتر. به هیچ وجه نباید اینگونه بیان كرد، که مثلا "سه ماه بعد فلان اتفاق افتاد."باید در داستان گذشتِ امان را نشان داد، نه اینکه روایت کرد.
در این داستان به روال رمانهای قرن 19 هیچ حساسیتی نسبت به این قضیه وجود ندارد، ساختار عمده اثر در اكثر قسمتها روایی است،. این روش، البته نوشتن را خیلی آسان میكند، اما نمایشی نوشتن و حفظ وحدت زمان در فصلهاسخت است و البته در اغلب موارد حجم اثر بسیار میشود.در اكثر اوقات نویسنده در روش روایی نمیداند در كجا فصل جدید را ایجاد كند همچنان که این امر باعث شده که قسمتهایی از داستان نیاز به علامت فصل ندارد در حالی كه علامت فصل خورده و بالعكس.شخصیتها در این داستان غیر از اسكارلت» و در پایان داستان به صورت اندكی رت» تغییر پیدا نمیكنند، كه خود اسكارلت هم در جایی از داستان، این مسئله را بیان میكند، شخصیتها از ابتدا تا انتها همان خصوصیات را دارند، این نكته غیر طبیعی است كه انسانی در دوره 12 ساله با وجود جنگ و فقر، تغییر درونی نكند؛ البته سرنوشتها در این داستان تغییر میكنند كه اشرافزادهای فقیر، زنده ای ناقص یا کشته شود؛ اما این تغییر در درون شخصیت دیده نمیشود، اسكارلت هم خودش عوض نمیشود . پولدوست میشود، اما عشقش نسبت به اشلی» عشقی خودپرستانه باقی می ماند.در حدود 20صفحه پایانی داستان به ناگاه بسیاری از مسائل تغییر پیدا میكند : اسكارلت»، که اشلی» و رت» را در 12سال نمیشناسد،در چند لحظه به این شناخت میرسد، البته در قالب گفتوگو هم متوجه این موضوع میشود نه در عمل. معتقدم رسیدن به این شناخت نیز بسیار غیر قابل باور و شتابزده است، به گونهای كه به نظر می رسد نویسنده قصد داشته داستان را سریع به پایان رساند.نویسنده بیان نمیكند كه در دوران قحطی سنگین منبع درآمد عمه پتی»، اسكارلت» و ملانی» قبل از ازدواج با رت» چیست.
بخشی از داستان به هنگام سفر ملانی و اسكارلت از آتلانتا به هنگام سقوط شهر، تعلیق داستان جالبتر میشود و جذابیت آن به لحاظ داستانی چند برابر میشود.درجلد دوم پرداخت قابل توجهی دارد، و داستان تحلیلی تر میشود، انگیزهها و ریشههای مسائل بیشتر بیان میشود، البته در تمامی جلد دوم اینگونه نیست، اما در مجموع در جلد دوم نسبت به جلد اول این عنصر غلبه دارد، در حالیكه جلد اول بیشتر بر شرح ماجرا استوار است. البته این تفاوت كممحسوس است و نشان دهنده نگارش داستان در طول زمان قابل توجه است و اینکه تجارب نویسنده از نوشتن و حوصله او در نگارش قدری تفاوت كرده و نگارش آن در 7 سال مؤید همین امر است.در حالیكه در رمان انسانها باید نسبت به آغاز داستان تغییر كنند، بیشترین تغییر باید در شخصیتهای اصلی و مهم صورت گیرد، حداقل در اثری با وجود 140 شخصیت در 20 نفر آنها باید تغییری به وجود آید و عملاً در هیچ كس تغییری - در حد انتظار یک رمان - به وجود نمیآید.انسانی كه در معركه داستان است باید تغییر كند و این تعریف داستان است در غیر این صورت داستان دارای نقص است، حتی اگر انسان تحت تأثیر شرایطی هم نباشد با بالارفتن سن؛ تغییر میكند .
نویسنده "برباد رفته"در این بخش كم كاری كرده است و با كمی اغماض میتوان گفت كه بسیاری از افراد در این رمان تیپ هستند.تمام تلاش اسكارلت در عشق برای بدست آوردن علاقه و توجه دیگران است.نكته كلیدی حلال بسیاری از مشكلات داستان در همین است كه فردی نباید علاقهاش به اسكارلت» و یارت»را ابراز كند، در غیر اینصورت دیگر کارش تمام است.البته قبول دارم کتاب برباد رفته یکی از پرفروش ترین کتابهای آمریکا می باشد آنطوریکه من شنیده ام بعد از انجیل یکی از پروفروشترین کتابهای تاریخ امریکا می باشد .
واما برگردیم به نقد وبررسی فیلم برباد رفته
بر بادرفته یکی از نمونههای استثنایی سیستم فیلمسازی استودیویی در سالهای طلایی هالیوود بود و مشخصههای این نوع سینما و آن دوران را یکجا و به طرزی تمام و کمال به نمایش گذاشت.تماشاگران بسیاری هستند که جنگ ستارگان یا ایندیانا جونزها را ندیدهاند اما کمتر کسی پیدا میشود که بر باد رفته را ندیده باشد. وگرنه میتوان درباره ابعاد مختلف فیلم ساعتها صحبت کرد. میتوان از این گفت که بر باد رفته پدیدهای در سالهای طلایی دهه 30 و 40 هالیوود و بارزترین و شاید موفقترین نمونه نظم و انضباط فیلمسازی در سیستم استودیویی بود که تبدیل به سند و نشانهای از یک دوران شد و حتی کسانی که فیلم را دوست ندارند، نمیتوانند منکر شوند که مشابه این پدیده بعدها دیده نشد.
نوشتن در مورد برباد رفته مجالی به اندازه یک کتاب 1000 صفحه ای و صبر ایوب می طلبد که هرگاه فرصتی پیش آمد به هریک اشارتی خواهیم کرد. برباد رفته را اگر بهترین فیلم تاریخ سینما ندانیم بدون شک بهترین نمونه قصه پردازی در کل تاریخ سینماست. فیلمی که با گذشت حدود 75 سال کسی جرات بازسازی آنرا حتی به مخیله اش را نداده است.(امروز شنیدم که بن هور وایلر در دو اپیزود در انگلستان در حال بازسازی است. تمام فیلمهای مشهور تاریخ سینما حداقل یکبار طعم بازسازی را خواهند چشید . اما یقین بدانید تا قرنها کسی را یارای بازسازی چنین حماسه ای نخواهد بود. فیلمی که بدون شک بی نقص ترین فیلم تمام دورانهاست و در طی این هفتاد و چند سال نزدیک به 25 اکران جهانی مجدد یافته است (که یک رکورد در تاریخ سینماست). فیلمی که بیش از هر فیلم دیگر مردم جهان آنرا دیده اند و فیلمی که مختص نسلی خاص نیست و بارها و بارها میتوان آنرا دید و از آن لذت برد.
میتوان از عظمت و شکوه فیلم گفت و این که چطور ماجرای عاشقانه فیلم، بلندپروازیهای اسکارلت، شیوه عشقورزی رت، وفاداری اشلی و ملانی و همه روابط شخصیتها چطور بر پسزمینهای چنان شکوهمند از جنگهای داخلی آمریکا قرار گرفته و چطور فیلم در عین وفاداری به قواعد ملودرام و رمانتیسیم، توانسته تصویری از رنج و تعب حاصل از جنگ و حتی تصویری دقیق از آن مقطعی که داستان در آن جریان دارد، ارائه دهد. ضمن این که فیلم یکی از نمونههای مثال زدنی اقتباس از یک رمان به شمار میرود. رمان پرحجم و پرورق مارگارت میچل (که تنها رمانی بود که این نویسنده نوشت) به بهترین شکل به فیلمنامه تبدیل شد و کمتر کسی یافت میشود که پس از خواندن رمان فیلم را ببیند و از آن ناراضی باشد. فراتر از اینها فیلم توانسته آن تصوری را که خواننده رمان از شخصیت رت باتلر و اسکارلت در ذهن داشته، تقریبا با موفقیت تجسم ببخشد و این یکی از دشوارترین کارها در فرآیند اقتباس ادبی است. سالها پس از ساخته شدن فیلم همچنان بر بادرفته اثر باشکوهی است و داستان باشکوهی را تعریف میکند. اسکارلت اوهارای خودرای، مغرور، تنوعطلب، تباه شده و گرفتار در چنگال فقر، همچنان یکی از به یادماندنیترین شخصیتهای زن در تاریخ سینماست و بخش عمدهای از این دوام و پیوستن به خاطرههای ادبی مدیون بازی درخشان و بینقص ویوین لی است.
در عنوانبندی برباد رفته» نام ویكتور فلمینگ به عنوان كارگردان آمده، در حالی كه فیلم به كارگردانی جورج كیوكر كلید خورد. پس از فیلمبرداری چندین سكانس، از آنجا كه كلارك گیبل معتقد بود كیوكر بیش از اندازه به بازیگران زن فیلم بها میدهد، موضوع را با دیوید سنیك در میان گذاشت و با اخراج كیوكر توسط سنیك، فلمینگ روی صندلی كارگردانی برباد رفته» نشست. در میانههای كار ویلیام كامرون منزیس وسیدنی فرانكلین نیز بخشهایی را كارگردانی كردند. ضمن اینكه به دلیل بیماری فلمینگ، در نهایت این ساموود بود كه سكانسهای پایانی را كارگردانی كرد.
در واقع 5فیلمساز كه 3تن از آنها (فلمینگ، كیوكر و وود) جزو شاخصترین سینماگران دهه30 آمریكا بودند، برباد رفته» را ساختند ولی در واقع كارگردان به مفهوم مؤلف واقعی اثر، در این رمانس برتر تاریخ سینما، دیوید سنیك تهیهكننده بود. این سنیك بود كه امتیاز كتاب مارگارت میچل را پیش از انتشارش و در واقع با خواندن نسخه دستنویس، خرید. سپس از گروهی از بهترین فیلمنامهنویسان شاغل در هالیوود دعوت كرد تا فیلمنامه را برایش بنویسند.
از بن هكت گرفته تا اسكات فیتزجرالد روی فیلمنامه برباد رفته» كار كردند كه حاصل كار هیچ كدامشان رضایت كامل سنیك را در پی نداشت. بازنویسیهای مكرر فیلمنامه ادامه یافت و آخرین نسخه آن را سیدنی هاوارد نوشت كه نامش نیز در تیتراژ به عنوان سناریست ثبت شده است. سنیك زمانی كه به همراه سناریستها روی فیلمنامه كار میكرد، انتخاب بازیگر را نیز انجام میداد.
كلارك گیبل انتخاب سنیك برای نقش رتباتلر بود كه البته خود گیبل تمایل چندانی برای بازی در فیلم نداشت. منتها سنیك او را انگ نقش باتلر میدانست و به گزینه دیگری
در این باره فكر نمیكرد. بقیه بازیگران نیز توسط سنیك انتخاب شدند و فقط ماند نقش حساس اسكارلت؛ نقشی كه همه بازیگران زن هالیوود آرزوی بازیاش را داشتند.
بتیدیویس، جون كرافورد، كارول لومبارد، آن شریدان، كاترین هیپبورن، لوتا یانگ و كلودكولبرت از جمله بازیگرانی بودند كه برای بازی در نقش اسكارلت از آنها تست گرفته شد. سنیك اما نقش را مناسب هیچكدام از آنها ندانست، او و گروه همراهش جستوجوهای خود را ادامه دادند و معروف است كه چند برابر یك فیلم سینمایی، نگاتیو صرف فیلمبرداری صحنههای تست برای انتخاب بازیگر نقش اسكارلت شد تا اینكه در نهایت و در شرایطی كه معروفترین بازیگران زن هالیوود نتوانسته بودند رضایت خاطر سنیك را به دست آورند، این ویوینلی انگلیسی بود كه برای نقش انتخاب شد. وقتی فیلم ساخته شد، مرحله تدوین زیرنظر سنیك صورت گرفت. بهاین ترتیب از انتخاب داستان و نگارش فیلمنامه گرفته تا انتخاب كارگردان، بازیگران و نظارت بر تدوین توسط سنیك صورت گرفت و این او بود كه برباد رفته» را ساخت.
فیلم بیش از هر چیز جایگاه خود را مدیون دیوید سنیكی است كه خلاقترین و تواناترین تهیهكننده هالیوود در آن دوران بود. او سلطان واقعی صحنه بود و كارگردان (هركس كه بود) تنها در مقام هدایتكننده بازیها و انتخاب لنز و جای دوربین حضور مییافت. فیلم حاصل اندیشه یك نفر بود و به همین خاطر رفتوآمدهای مكرر سناریستها و كارگردانان باعث نشد تا لحنش دچار چندگانگی و آشفتگی شود.
بلندپروازیهای فیلم و تهیهكنندهاش، جواب داد و برباد رفته» به چنان فروش افسانهای دست یافت كه بیش از 3دهه طول كشید كه فیلمی بتواند به لحاظ دلاری ركوردش را بشكند. در واقع از سال1939 برباد رفته» عنوان پرفروشترین فیلم تاریخ سینما را در اختیار داشت تا اینكه در سال1971 پدرخوانده» موفق به شكستن ركوردش شد.
جیمز برادینلی درباره فیلم مینویسد: وقتی انستیتوی فیلم آمریكا 100 فیلم برتر آمریكایی تمام آن زمان را پخش كرد، بربادرفته مقام چهارم از 10فیلم برتر را داشت. اگرچه این فیلم ملودرام رمانتیك حماسی، بیشك یكی از محبوبترین فیلمهای احساسی در زمان خود است ولی از نظر محتوا و زمان پخش فیلم با رتبه آنكه برازنده یك شاهكار است، اندكی منافات دارد.
بر باد رفته را از نظر محتوا میتوان به دو بخش تقسیم كرد؛ قسمت اول كه جنگ داخلی را به تصویر میكشد زمانی كه از انتخابات آبراهام لینكلن شروع شد و با مارش شرمن در آتلانتا به پایان رسید و بخش دیگر بعد از وقفهای یك ربعه زمان اتمام جنگ و 8 سال بعد از آن را پوشش میدهد كه در این قسمت جذابیت روایی بربادرفته هنوز باقی است.بربادرفته بهترین مضمون داستانی درباره جنگ داخلی را دارد كه در میان داستانهای دیگر غنیتر بهنظر میرسد. رمان مارگارت میچل بیچراستو در سال 1936، پرفروشترین كتاب سال شد. غنای تاریخی داستان سبب شد كه رمان برنده جایزه پولیتزر شود.
شخصیت اصلی فیلم اسكارلت اوهارا (ویوینلی) است؛ دختر نازپرورده مهاجر و زمین دار ایرلندی با بازی توماس میچل، (كسی كه بعدها در فیلم فرانك كاپرا به نام چه زندگی شگفتانگیزی» نقش عموی بیلی را بازی میكند.) اسكارلت دو خواهر دارد اما او جایگاه خاصی نزد پدر دارد. پدر كه پسری ندارد او را جانشین خود میكند و به او آموزشهای ویژه درباره زمین و زمینداری میدهد. این(زمین) تنها چیزیه كه میمونه. و تنها چیزی كه ارزش داره برای اون بجنگی». این جمله را پدر اسكارلت درباره حقیقت جنگ میگوید.
بخش اول فیلم هم از نظر بصری و هم از نظر حسی در مورد عشق و از دست دادن آن در بحبوحه جنگ بسیار با شكوه است و سیر تكاملی شخصیت اسكارلت از یك دختر لوس به یك زن سخت و محكم در برابر مشكلات را نشان میدهد.قسمت دوم فیلم بیشتر متمركز بر این سؤال میشود كه آیا اسكارلت، رت را دوست دارد یا نه؟ با وجود بازی خوب بازیگرها و توضیح جالب توجه راوی، این بخش فیلم به خاطر طولانیبودنش كمتر موفق است.یكی از موارد موفقیتآمیز یك فیلم این است كه مدتها بعد از اكران اول فیلم هنوز تأثیر خود را داشته باشد. بر باد رفته در این زمینه بسیار موفق بوده است.
باور آن سخت است كه بازیگران این فیلم همه از دنیا رفتهاند ولی كاراكترهای جذاب و دیالوگهای بسیار زیبای آنان هنوز باقی است.همانقدر كه درباره اسكارلت و رتباتلر نوشته شده به همان اندازه درباره ریك و الیسا در كازابلانكا نوشته شده است. ویوین لی و كلارك گیبل نقشهای خود را بسیار عالی بازی میكنند. ویوین در بازیگری ناشناخته بود ولی بعد از تستهای طاقتفرسای بازیگری كشف شد.
كلارك در نقش خود ایدهآل بود. هر دو با هم نقش یكدیگر را كامل میكردند. اسكارلت فریبایی گمراهكننده با جذابیت خیرهكننده بود(مخصوصاً وقتی پلك میزد) و رت تمام این شیفتگیها را میدید ولی به همان اندازه باهوش بود. و در نهایت عاشق شد. تعداد زیادی نقش حاشیهای در این فیلم بود كه در بسیاری از صحنهها وجود داشتندكه در آن بین میتوان به نقش لی هاوارد و اُلیویاد هاویلند اشاره كرد كه با اینكه نقش كمرنگی داشتند ولی خوب بازی كردند به طوری كه دلسوزی عمیقی را در بیننده ایجاد میكردند.
محبوبیت هیچ فیلمی در تاریخ سینما به اندازه بربادرفته» دوام نیاورده. شكوه بصری فیلم، داستان پرفراز و نشیب و شخصیتهای یكدنده، لجباز و البته عاشقپیشهاش، نسلهای متمادی را درگیر خود كرده و هنوز هم پس از گذشت این همه سال و ساختهشدن انبوهی فیلم با فضای مشابه، همچنان جلوه فیلم سنیك حفظ شده است. شاید شیوه روایی فیلم امروز كمی كهنه بهنظر برسد و خلاقیت چندانی در ساختار سینماییاش به چشم نیاید ولی بعد از گذشت 70سال، هنوز هم طنین صدای ویوینلی در انتهای فیلم در بلندای تاریخ سینما بهگوش میرسد: فردا روز دیگری است.»
در نهایت بر باد رفته حالا تبدیل به یکی از شمایلهای دوران اوج فیلمسازی هالیوود و خاطره سینمایی خیلی از آنهایی شده که دورانی از زندگی خود را با فیلم دیدن و سینما رفتن گذراندهاند. برای ما ایرانیها، عامل جذابیت مضاعف فیلم، دوبله ویدئویی درخشان و به یاد ماندنی آن است که آن را تبدیل به یکی از بهترین نمونههای دوران طلایی دوبلاژ ایران کرده است. واقعا تصور صدای کس دیگری به جز حسین عرفانی به جای کلارک گیبل و رفعت هاشمپور به جای ویوین لی دشوار است.
داستان فیلم:
اسکارلت بزرگترین دختر جرالد اوهارا صاحب مزرعه پنبه تارا تنها به یک چیز میاندیشد : ازدواج با اشلی ویلکز پسر مالک مزرعه مجاور.در یک میهمانی در خانه ویلکزاسکارلت به اشلی اظهار علاقه میکند ولی اشلی عنوان میکند که با ملانی دختر داییش میخواهد ازدواج کند. رت باتلر ماجراجوی خوش قیافهای که شاهد صحبتها بودهاست اسکارلت را نصیحت میکند.جنگ شمال و جنوب آمریکاآغاز میشود و اسکارلت با چار برادر ملانی ازدواج میکندولی چار در اردوی آموزشی در میگذرد.اسکارلت به آتلانتا پیش ملانی میرود و در آنجا دوباره با رت باتلر که حالا دلال ارتش است و پول کلانی به جیب میزند روبرو میشود.وقتی آتلانتامورد حمله نیروهای شمالی قرار میگیردرت به اسکارلت و ملانی کمک میکند که ازشهربگریزند و آنگاه به جنوبیها میپیوندد.وقتی اسکارلت به تارا میرسد مادرش مرده وپدرش دچار جنون شدهاست و مسئولیت نگهداری از مزرعه بعهده اسکارلت میافتد.اشلی ازجنگ بر میگردد و در کنار اسکارلت زندگی میکند. شمالیها برای مزرعه مالیات سنگینی وضع میکنند و اسکارلت برای نگهداری مزرعه با فرانک کندی نامزد خواهرش ازدواج میکند.پس از مرگ فرانک اسکارلت اداره کارخانه چوب بری اورا بعهده میگیرد. سرانجام اسکارلت با رت باتلر ازدواج میکند ولی توجه مداوم او به اشلی ازدواجشان را به جدائی میکشاند. پس ازمرگ دختر خردسالشان رت برای همیشه اسکارلت را ترک میکند و اسکارلت که بالاخره دریافتهاست اشلی هیچگاه او رادوست نداشته و علاقه او به اشلی بیشتر یک رویای کودکانه بودهاست به مزرعه پنبه تارا باز میگردد تا به زمین نزدیک باشد و از آن نیروی حیات بگیرد.
بر باد رفته (به انگلیسی: Gone With The Wind)
کارگردان: ویکتور فلمینگ
تهیه کننده: دیوید اوسنیک
هنرپیشگان: کلارک گیبل (به نقش رت باتلر)- ویویان لی (به نقش اسکارلت اوهارا)- لسلی هوارد (به نقش اشلی ویلکز) – الیویا دو هاویلند (به نقش ملانی همیلتون) – هتی مکدانیل (به نقش مامی) و…
محصول سال 1939 آمریکا
دوبلورهای فیلم (ویدیویی)
احمد رسول زاده – (مدیریت دوبله بر باد رفته و چهره ماندگار دوبله)
رفعت هاشمپور – ویوین لی در نقش اسکارلت اوهارا
حسین عرفانی – کلارک گیبل در نقش رت باتلر
ناصر طهماسب – لسلی هاوارد در نقش اشلی ویلکز
معصومه فرخنده مآل – اولیویا دوهاویلند در نقش ملانی هملیتون
فهیمه راستکار – هتی مکدانل در نقش مامی(کلفت سیاه چرده مونث منزل اوهارا)
ناصر – کارول نای در نقش فرانک کندی
سیمین سرکوب – باربارا اونیل در نقش الن اوهارا(مادر اسکارلت)
منصوره کاتبی – ایلین ز در نقش سوئلن (خواهر اسکارلت)
فریبا شاهین مقدم – آن رادرفورد در نقش کارین(خواهر اسکارلت)
بهرام زند – در چند نقش از جمله فورد کرین در نقش استولرت تارلتن
ناصر نظامی – در چند نقش از جمله جرج ریوز در نقش برنت تارلتن
بدری نوراللهی – یورا هوپ ریوز در نقش عمه پتی
آذر دانشی در چند نقش از جمله بارتری مک کوئین در نقش پریسی (خدمتکار کم سال سیاه) و همینطور خانم نیل
آرشاک قوکاسیان – باند بروکس در نقش چار همیلتون
اکبر منانی – (پدر اسکارلت)
جوایز اسکار
بهترین فیلم
بهترین کارگردان ویکتور فلمینگ
بهترین هنرپیشه نقش اول زن ویویان لی
بهترین نقش زن دوم هتی مکدانیل
بهترین فیلمنامه اقتباسی (سیدنی هوارد)
بهترین فیلمبرداری رنگی (ارنست هالر و ری رناهان)
بهترین تدوین هال کرن و جیمز نیوکام
بهترین طراحی صحنه (لایل ویلر)
افتخــــــــــارات
نامزد اسكار در 14 رشته در سال 1940 و برنده در 8 رشته
1- بهترین بازیگر نقش اول زن ویویان لی
2- بهترین بازیگر نقش دوم زن هتی مك دانل
3- بهترین كارگردان هنری
4- بهترین فیلم برداری رنگی
5- بهترین كارگردان ویكتور فلیمینگ
6- بهترین تدویــــن
7- بهترین فیلــــــــــــــــــــــ م
8- بهترین نویسنده فیلم نامه
دیالوگ برتر فیلم برباد رفته
خداوندا تو شاهد من باش.
خداوندا تو شاهد من باش. که من سر تعظیم فرود نخواهم آورد.
من دوام می یارم و زندگی می کنم،
و وقتی که این تموم بشه، دیگه هرگز گرسنه نخواهم موند.
نه من و نه خانواده ام.
اگه که لازم باشه دروغ بگم، ی کنم یا کسی رو بکشم.
خداوندا تو شاهد من باش.
من هرگز دیگه گرسنه نخواهم بود.
درباره این سایت